-
سوختن دل
پنجشنبه 10 آذرماه سال 1384 11:32
دود می خیزد ز خلوتگاه من کس خبر کی یابد از ویرانه ام؟ با درون سوخته دارم سخن کی به پایان می رسد افسانه ام؟ دست از دامان شب برداشتم تا بیاویزم به گیسوی سحر خویش را از ساحل افکندم در آب لیک از ژرفای دریا بی خبر... ...از در ای کاروان بگسسته ام گر چه می سوزم از این آتش به جان لیک بر این سوختن دل بسته ام
-
پر پاک پرستوها
دوشنبه 25 مهرماه سال 1384 16:56
دل من می سوزد که قناری ها پربستند که پر پاک پرستوها را بشکستند. و کبوتر ها را آه کبوتر ها را دل من در دل شب خواب پروانه شدن می بیند مهر در صبح دمان داس به دست خرمن خواب مرا می چیند وای باران باران شیشه پنجره را باران شست از دل من چه کسی نقش تو را خواهد شست آسمان سربی رنگ من درون قفس سرد اطاقم دل تنگ می پرد مرغ نگاهم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 مهرماه سال 1384 17:16
وه که از سوز درونم خبری نیست تو را در غمت مُردم و با من نظری نیست تو را بر سر کوی تو فریاد که از راه وفا خاک ره گشتم و بر من گذری نیست تو را دارم آن سر که سرم در سر و کار تو شود با من دلشده هر چند سری نیست تو را
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 مهرماه سال 1384 16:41
******************** گرامی بداریم گلهای شکوفا را آسمان صاف آبی را جنگل های سبز انبوه را قرص کامل ماه را ستارگان چشمک زن گرامی بداریم معجزه تولد یک نوزاد را معجزه تولد ستایش را خوشبینی بچه ها را خنده نوجوانان را مسئولیت پذیری بزرگتر ها خرد پیران را گرامی بداریم عشقی را که در دل داریم شور و شوقی را که در روحمان داریم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1384 15:11
Love me in the Autumn, when the leaves are turning brown
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1384 15:09
عجب هوایی شده . سرد و نرم و بارونی . می شینم پشت پنجره و به آسمون زل میزنم . دیگه نه صدای داد و فریادی ، نه دودی نه بوی گازوئیلی .فقط بوی بارون و صدای بارون. عاشق بارونم . باران که می زند رویای تو مرا با خود می برد حسی میان وهم و وسوسه و غرق روزمرگی تو می شوم در میان چراها و ناباوری هایت پرسه می زنم نه آنچنان دوری که...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1384 15:08
در خیال تو فرو رفتن تنها گریز من است وقتی رگبار خشم و کینه بر سرم فرود می آید وقتی خشمم در گلو خفه می شود و بغض ریا کار تر از آن است که فرو شکند و این خیال توست که به دادم می رسد . در خیال تو فرو رفتن تنها گریز من است وقتی تاریکی دستش را به صورتم و تمام تنم می کشد وقتی جرات فریاد در من می میرد و تنها نگاهی می ماند...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 مهرماه سال 1384 14:13
پایان اشتباه نکن گور این عشق هزار سال پیش کنده شده بود من و تو همه ی این سالها چه خنده آور سرگرم بزک کردن جنازه اش بودیم !
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 شهریورماه سال 1384 12:51
نمی دانم کدامین آه کدامین ناله و فریاد، گرفته دامن من را که من مغموم و سرگشته پریشانم در این دنیا غریبانه ، غریبانه چه پرسه می زنم شبها در این دنیای بی پروا مرا این اشکهای چشم ، امان داده مرا این سوزهای دل ، فغان داده نمی دانم کدامین ناله را باید برای شور این شیدا برای این دل رسوا به آه دیده بنشانم نمی دانم برای او-...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 شهریورماه سال 1384 12:47
واینک دست در شاخه های عشق روی پنجره یادت دارم گل سرخی را می بینم که به تحمید تو بر می خیزد من آن درخت تنهایم که دست سبزم را به سوی تو گشوده ام و تشنه ی باران تو ام آن هنگام که ابر در دهکده ی چشمانم می بارد احساس می کنم به نهایت می پیوندم من هر گلی را که می بینم از دست های تو آغاز شده است و اینک تو را چون چشمه های صاف...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 شهریورماه سال 1384 13:00
من متهم هستم، پلیس اما نمی داند من قاتل این وقت ها، این لحظه ها - این روشنی های لب ایوان من قاتل این برگ های نورس تن شسته در باران من قاتل این دوستان هستم. وقتی بهار آمد من دشنه دستم بود، پشت در کمین کردم رُز بود، گیلاس و شکوفه انبوهی از حیرت کنار من من چه بدی ها با تن آن نازنین کردم - من خوشه هایی از اقاقی را گلوبند...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 شهریورماه سال 1384 09:25
روزهای بی خاطره یا روزهای بی امروز؟ همه دلخوشیم به اینه که تو یادت موندگارم گرچه عمریه تو این دشت یه خزون بی بهارم من برات می خونم عشق نو بهار و نبر از یاد همه دلخوشیم به اینه که تو یادت موندگارم چیزی که خوندید قسمتی از شعر روزهای بی خاطره بود بد نبود خوب بود؛ اما خیلی فوق العاده هم نبود خیلی ها گفتند سبک سیاوش تو این...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 شهریورماه سال 1384 09:23
روزی که متولد می شویم دنیا باتمام غصه ها و شادیهایش به ما هدیه می شود روبان را باز کنید سر جعبه را بگشاید این جعبه پر از عشق، شادی، درد ، اشک و معجزه است تمام اینها چشم روشنی انسان شدن ماست اینها همان زندگی است لیو بوسکالیا معلم و نویسنده ایتالیایی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 شهریورماه سال 1384 14:05
The rider asked in the twilight “Where is the friend’s house?” The rider asked in the twilight “Where is the friend’s house?” Heaven paused The passerby bestowed the flood of light on his lips to darkness of sands And pointed to a poplar and said: “Near the tree Is a garden-line greener than God’s dream? Where love is...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 شهریورماه سال 1384 20:12
دوستتدارمدوس تت دا رم دو ست تد ارمدوستتدارمدوستتدارمدوس تت دا رم دو ست تد ار مدوستتدارم دوستتدار مد وس تت دا رم دو ست تد ار مد وستتدارمدوستتدار مد وس تت دا رم دو ست تد ار مد وستتدارم دوستتد ار مد وس تت دا رم دو ست تد ار مد وس تتدارمدوستتد ار مد وس تت دا رمدو ست تد ار مد وس...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 مردادماه سال 1384 10:40
به نام حق به نام آنکه دوستی را آفرید، عشق را ، رنگ را ... به نام آنکه کلمه را آفرید. و کلمه چه بزرگ بود در کلام او و چه کوچک شد آن زمان که میخواستم از او بگویم. سالهاست دچارش هستم. و چه سخت بود بیدلی را ، ساختن خانه ای در دل. و این دل بینهایت، چه جای کوچکی بود برای دل بیتابش. او رفت و من نشناختمش . در تمام میخکهای سر...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 مردادماه سال 1384 12:37
برای عزیزترین دوست عزیزم دل من یه قفله اما دست تو مثل کلیده می خوام از تو بنویسم کاغذام همش سفیده یه سوال عاشقونه بگه هر کسی می دونه اونکه دادم دل و دستش چرا دل به من نمی ده ؟ چه قدر دعا کنم من خدا رو صدا کنم من دست من به آسمونه نیمه شب دم سپیده گفتم از عشق تومی خوام سر بذارم به بیابون گفت تو عاقل تر از اینی این کارا...
-
هم سطر، هم سپید
شنبه 15 مردادماه سال 1384 20:02
صبح است. گنجشک محض می خواند. پاییز، روی وحدت دیوار اوراق می شود. رفتار آفتاب مفرح حجم فساد را از خواب می پراند: یک سیب در فرصت مشبک زنبیل می پوسد. حسی شبیه غربت اشیا از روی پلک می گذرد. بین درخت و ثانیه سبز تکرار لاجورد با حسرت کلام می آمیزد. اما ای حرمت سپیدی کاغذ ! نبض حروف ما در غیبت مرکب مشاق می زند. در ذهن حال ،...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 مردادماه سال 1384 21:08
به نام او دیگه ازغبار گریه چشامو رو هم میذارم نمیخوام که باز ببینم دیگه من تو رو ندارم آخه تا به کی بنالم، نالهی من درد و رنجه یه اسیری که تو زندان حتی با خودش میجنگه من نمیخوام که تو دنیا واسه من عاشقی باشه نمیخوام یاد قشنگت دیگه از دلم جدا شه نمیخوام که خواب ببینم تو رو باد صحرا برده نمیخوام به یاد بیارم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 مردادماه سال 1384 21:06
دل از سنگ باید که از درد عشق ننالد خدا یا دلم سنگ نیست مرا عشق او چنگ اندوه ساخت که جز غم در این چنگ آهنگ نیست به لب جز سرود امیدم نبود مرا بانگ چنگ خاموش کرد چنان دل به آهنگ او خو گرفت که آهنگ خود را فراموش کرد ! نمیدانم این چنگی سرنوشت چه میخواهد از جان فرسوده ام؟ کجا می کشانندم این نغمه ها؟ که یک دم نخواهند آسوده...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 تیرماه سال 1384 17:27
یکی را دوست می دارم ولی افسوس او هرگز نمی داند نگاهش می کنم شاید بخواند از نگاه من که او را دوست می دارم ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمی خواند به برگ گل نوشتم من که او را دوست می دارم ولی افسوس او برگ گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند به مهتاب گفتم ای مهتاب سر راهت به کوی او سلام من رسان و گو که او را دوست می...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 تیرماه سال 1384 17:24
اگر فکر می کنی اگر فکر می کنی که رفتنت باعث شکستنم می شود اگر فکر می کنی که از پس رفتنت اشک می ریزم اگر فکر می کنی که با نبودنت لحظه هایم خالی می شوند اگر فکر می کنی که هر لحظه دلم برای بوسه هایت تنگ می شود اگر فکر می کنی که بی تو می میرم بسیار درست فکر کرده ای خب تو که می دانی نبودنت را تاب نمی آورم ...نرو -
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 تیرماه سال 1384 17:22
دل تنگی و گریه چرا وقتی چیزی رو که واقعا دوسش داریم شب همش خوابش رو می بینیم چرا وقتی می خوایم بگیم سلام میخندیم ولی موقع خداحافظی دلمون تنگ میشه یعنی دلت میخواد بهت بگه اگه بره دلگیر میشی ..چرا وقتی اسمون دلش میگیره پرنده نمی خونه یعنی اونم دلش میگیره به ارزوی دیدن ........ خورشید پس بهتره به دلمون یاد بدیم که نمی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 تیرماه سال 1384 16:46
درمانده مانده ام دوسه هفته است ا ی پری باما نمی نشینی وباما نمی پری آری منم همان که فراموش کرده ای آیا مرا هنوز به خاطر می آوری؟ بعد از تو من همین غزل نیمه کاره ام تکراری و ورق ورق وپوچ وسرسری تو بی گمان همان غم عشقی که خواجه گفت "کز هر زبان که می شنوم نا مکرری" ... آن شب که با تو پر زدم وعاشقت شدم باور نداشتم که تو...